دولتمردان ميبايست پيام صريح مردم را بشنوند: رسميت زبان تركي!

 

سياست كلان تركي ستيزي و تركي زدائي دولت ايران در داخل ٬ بر عليه امنيت ملى كشور و  بر عليه ثبات كل منطقه است

 

http://mehran1.persianblog.com/

 

سؤزوموز

 

از سرى موقعيت و آينده زبان فارسى در ايران- ٤

  

مهران بهاري

-----------------------

آموزه هاى بى اساس٫ نژادپرستانه و استعمارى دولتي در ايران:

 

آموزه رسمى و دولتى قوميتگرايى فارسى در مورد تاريخ سياسى و اكنون فرهنگى٬ تركيب گروههاى ملى ايران و بويژه تركها٫ اساس قرار دادن نژاد خيالى و موهوم آريايى و محوريت زبان محلى و اقليت فارسى در تعريف هويت ايرانى و ملى نماياندن زبان فارسى .... آموزه اى كلا ساختگى٫ يك طرفه٫ غيرواقعى٫ بى اساس٫ نژادپرستانه٫ واپسگرايانه٬ استعمارى و ضد ايرانى و اسلام ستيز و فوق العاده خطرناك است.

 

  آنچه قوميتگرايان فارسى و دولت ايران با سائقه هاى پان ايرانيستى و تحريكات شونيستى به منظور گمراه نمودن ايرانيان و جهانيان  بىخبر از واقعيتهاى تاريخى٬ در مورد زبانهاى دولتى و رسمى سلاله هاى تركى حاكم بر ايران ادعا مىكنند و يا مي آموزند٬ مانند اين ادعاها كه "زبان فارسى در گذشته زبان ملى ايرانيان بوده است"٬ "زبان تركى هرگز زباني ديوانى نبوده است"٬ "مناسبات ديوانی دربار خود ترکان نيز به فارسی بوده است"٬ و .... همه بي پايه و از بنيان نادرست است. در تواريخ٬ در كتابخانه ها و موزه هاى سراسر جهان و بويژه ايران٬ مينياتور٬ تذهيب٬ خطاطي٬ اسناد دست نوشته پراكنده بيشمار و معظمي از مكاتبات و فرمانها و ديوانها٬ گزارشات و سكه ها و ... ي تركي مربوط به دهها دولت و امپراتوري تركي-آذربايجاني (سلجوقيان و غزنويان و اتابكان سلجوقى٬ ايلخانيان و تيموريان و جلايريان و آغ قويونلوها و قاراقويونلوها و صفوى ها و افشارها و قاجارها) موجود است كه همه نشانگر واقعيت كاربرد زبان تركي به عنوان زباني دولتي در همه عرصه هاي قابل تصور استּ.

 

گؤروتلر- عكسها:

 

١.ينجى صفىشاه صفوى نين (١٦٤٢- ١٦٢٨) آووستورييا ايمپاراتورو و ماجاريستان قيرالى ٢.ينجى فئرديناندا يازديغى نامه.
نامه صفي شاه اول صفوى (١٦٤٢- ١٦٢٨) به امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان فرديناند دوم.

 

حوسئين شاه صفوى نين (١٧٢٢-١٦٩٤) ساكسونييا دوقاسى و پولشا قيرالى نال قيران فئرئدريك اوگوستا گؤنده رديييى مكتوب.
نامه حسين شاه صفوى (١٧٢٢-١٦٩٤) به دوك ساكسون و پادشاه لهستان فردريك اوگوست نعل شكن

 ايصفاهان توركلرى-تركهاى اصفهان-1950 ايصفاهان توركلرى-تركهاى اصفهان-1950

 

زبان فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان و ركن تعريف هويت ايراني نبوده و نيست:

 

كشور ايران كشورى "كثيرالمله" مركب از "ملت"هاى ترك٫ فارس٫ لر٫ كرد٫ عرب٫ بلوچ٫ تركمن٬ لار٬ گيلك٬ مازني (تبري) و ... هر كدام با زبان و هويت ملى خاص خودشان است. در اين ميان در ايران زبان فارسى درى از قرن ١١ زبان ادبى مكتوب است. زبان تركى نيز  در ايران تنها يك قرن پس از آن يعنى از قرن ١٢ زبان ادبى مكتوب بوده و آثار ادبى نثر و شعري آن بلاانقطاع تا به امروز موجود است. زبان تركي هم اكنون زبان اكثريت نسبي مردم ايران و زبان دوم جهان اسلام و عالم تشيع است.

 

زبان و فرهنگ فارسى٬ زبان و فرهنگ يكى از ملل ساكن در ايران است٬ و از اينرو محترم بوده ارزش آن نيز به همين حد است و نه بيشتر. زبان فارسى به هيچ وجه عامل وحدت ايرانيان و سمبل هويت آنها و قطعيا زبان ملى هيچ كدام از ملل ساكن در ايران به جز قوم فارس نبوده٬ نيست و نخواهد بود. اين زبان به سبب برخي شرايط و دلايل تاريخي٫ به همراه زبان تركى يكي از زبانهاى دولتى و ادبى در طول بيش از يك هزار سال حاكميت خلق ترك در ايران بوده است٬ اما ادبيات ملت ترك بر اساس زبان و فرهنگ فارسى شكل نگرفته است هر چند در دوره هايي از آن به درجات متفاوت متاثر شده است.

 

زبان فارسى زبان ملى قوم٬ خلق و يا ملت فارس است نه ديگر ملتهاى ايران. زبان ملى خلق ترك تركى بوده٫ است و خواهد بود. تقديم نابخردانه زبان و فرهنگ فارسى به عنوان زبان و فرهنگ ملى ايرانيان٬ و اصرار خيره سرانه بر تثبيت آن به عنوان ركن و عامل وحدت ملي ايران از سوي مقامات و روحانيون عاليرتبه فارس و فارسگراي كشور و در راس آنها قوميتگرايان افراطي فارس مانند هاشمي رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام٬ غلامعلي حداد عادل رئيس مجلس٬ وּּּدر اصل ضديت با ايران و ملل ساكن در آن و دشمنى با بهروزى ايرانيان٬ دمكراسى٬ مدرنيته٬ روند جهانىشدن٬ روشنگرى٬ فرهنگ گفتگو٬ تنوع و تكثر و توسعه و ثبات ايران و منطقه است. در يك اصرار در تحميل زبان و فرهنگ فارسى به ملل ايرانى چه به عنوان زبان رسمي٬ دولتي٬ ملي و يا عامل وحدت ملي و ּּּزمينه ساز تجزيه و واگرايى ملل ايرانى است.

 

رسمى بودن انحصارى زبان فارسى بر ضد سنن تاريخى رايج در ايران است:

 

در آغاز قرن بيستم٫ مانند امروز٫ زبان تركى زبان اكثريت نسبى (طبق برخى از منابع زبان اكثريت مطلق) مردم ايران٬ زبانى سراسرى و زبان فارسى زبان اقليت قوم فارس٬ زبانى محلى بود. تركهاى ايران علاوه بر سه منطقه پرجمعيت كشور يعنى شمال غرب (آذربايجان جنوبى٬ شامل مناطق ترك نشين به هم پيوسته در دوازده استان شمال غربى كشور)٫ شمال شرق (استانهاى خراسان٬ گلستان و مازندران امروزى) و جنوب ايران (تركهاى غيرعشايرى در اصفهان٬ فارس و استانهاى مجاور آنها.... و همچنين مناطق محل سكونت گروههاى ترك منسوب به اتحاديه طوائف تركهاى آذرى قشقايى و خمسه٫ بچاقچى٬ افشار٬ قرائي٬ آقاجري٬ گوندوزلو٬ شاهسون ...) - كه امروز نيز در اين مناطق به شكل متراكم و متمركز ساكن اند- در تمام سطح كشور پخش شده بودند. زبان فارسى نيز به لحاظ جمعيتى با حدود ٢٥-٣٠ در صد٬ پس از زبان تركى دومين زبان ايران و زبانى محلى بود كه تنها در فارسستان يعنى برخى نواحى كم جمعيت نواحى كويرى و حاشيه كويرى مركزى و شرق كشور به سوى مرز افغانستان بدان تكلم مىشد. (اساسا زادگاه زبان فارسى درى كشور همسايه افغانستان است).

 

سابقه رسمى شدن زبان فارسى در ايران به دوره رضاخان بر مىگردد. پيش و پس از اسلام٬ در قرون وسطى و سپس در دوره امپراتورى ترك-آذربايجانى صفوى تا زمان بر قرارى حكومت دست نشانده استعمار رضاخانى در ايران، در اين كشور زبان "حاكم" و "محكوم"٫ "رسمى" و "غيررسمى" به مفهوم امروزين آن معنى نداشته است٬ اما مىتوان از زبان "دولتى" و يا "غيردولتى" به اعتبار كاربرد زبانهاي گوناگون در ارك دولت صحبت نمود. در سطح دولتى دولت هاى بىشمار تركى حاكم بر ايران پس از اسلام٬ از زبانهاى تركى٫ فارسى و عربى بر حسب شرايط در عرصه ها و نهادهاى مختلف حكومتى استفاده مىكرده اند. تركى نيز به مدت بيش از هزار سال.... ٫ زبان سلاطين و حاكمان٬ خاندانها ٫دربار٫ اشراف٫ ارتش و نهادهاى نظامى و حاكميت بوده در همه نهادها و امورات دولتى٬ از نشستها و نطقها و فرامين داخلى گرفته تا ديپلماسى (در روابط خارجى٬ مكاتبات بين دول٬ عهدنامه ها٬ ديدارها) حتى چاپ پول- سكه (به زبان تركي با خطوط چيني٬ مغولي٬ اويغوري و تركي) و ..... به موازات عربى و فارسى به كار مىرفته است و بنابراين يكى از زبانهاى "دولتى" دولتهاى ترك حاكم بر ايران بوده است. در دوره قاراقويونلو - صفوى زبان تركى علاوه بر دولتى و ارتش بودن زبان دينى مذهب علوى (قزلباشى-بكتاشى) گرديده است و امروز نيز وضعيت در ميان علويان ترك تركيه و آذربايجان و ايران و عراق هم چنان است. مشهور است كه در اين دوره علاوه بر زبان تركي٬ زبان عربى زبان عمدتا غالب علم و دين و فلسفه و زبان فارسى، زبان شعر و ادبيات بوده است با اينهمه هر سه اين زبانها در تمام ديگر عرصه هاى هنرى و ادبى و فولكلوريك نيز به شكل بسيار گسترده اى بكار گرفته مىشدندּ

 

اين تدبير سلاطين ترك حاكم بر ايران و خاورميانه كه هيچ زبانى را رسمى ويا غير رسمى نكرده اند (علىرغم آنكه تركى زبان اكثريت نسبي مردم ايران و تنها زبان سراسرى اين كشور بود) از درست ترين و حتى امروزىترين و دمكراتيك ترين كارهاى آنها بود. تركان از آنجا كه از سنت ديرينه اداره دولتها و امپراتوريهاي بسيار وسيع مشتمل بر دهها و صدها زبان و قوم و مملكت و ּּּبر خوردار بودند٬ بر اساس اين تجربه دولتمداري٬ مىدانستند كه اولا در صلاحيت هيچ دولتى نيست كه با زبان مردم بازى كند و يكى را رسمى و بقيه را غيررسمى٫ ثانيا مىدانستند كه در كشور چند قومي - مليتى رسمى كردن يك قوم و زبانش زدن تير خلاص ‌به مغز همزيستى مسالمت آميز در آن كشور٫ حتى خود كشور است. ثالثا اينكار آنها نشان از درايت٬ دور انديشى٫ سعه فرهنگى و واقع بينى سياسى انها در كشوردارى و پاسدارى يكسان از زبانهاى ملى كشور است و نشان مىدهد كه اين حكمداران چه اندازه اقلا به عدالت و تبعيض نگذاشتن بين اقوام و مليتهاى كشور اهميت مىداده اند و لااقل در اين زمينه بىطرفى را رعايت مىكرده اند.

 

رسمى بودن انحصارى زبان فارسى بر عليه امنيت ملى كشور است:

 

مليتها و گروههاى ملى مختلف در ايران هركدام به زبان مادرى و ملى خود حرف مىزنند و هرگز مساله عمده اي از اين بابت در ميان اين مليتها و گروههاى ملى وجود نداشته است. اما رابطه دولتهاى ايران در قرن بيستم با مليتهاى غيرفارس ايرانى و هويت و زبان و فرهنگ و حقوقشان مساله دار بوده است. به عبارت ديگر در حاليكه ملل ايران با يكديگر و زبان يكديگر مساله اي نداشته اند٬ دولت مركزي شكل گرفته پس از شكست خيزش مشروطه همواره با ملل ايران و زبان آنها مساله داشته استּمشكل اين است كه زبان يكى از اقوام ايرانى يعنى فارسى تنها زبان رسمى٫ دولتى و اجبارى ايران اعلام شده است. افزون بر آن در سالهاي اخير با نفوذ و تسلط همه جانبه قوميت گرايي افراطي فارسي در اركان دولت٬ زبان قوم فارس به عنوان عامل وحدت ملي ايران تعريف شده است٬ امرى  كه به هيچ وجه از طرف مليتهاى غيرفارس ايران كه اكثريت جمعيت كشور را تشكيل مىدهند قابل قبول نيست. آذربايجان و تركهاى ايران هرگز به سيستمى كه هويت مليشان را انكار و زبان ملى تركى را آنهم در وطن تاريخيشان غيررسمى اعلام مىكند و بدتر از آن زبان بيگانه اى (هرچند از آن قومى همسايه) مانند فارسى را جبرا و به عنوان زبان و عامل هويت ملى و تنها زبان آموزشى و دولتى بر ايشان تحميل مينمايد سر تسليم فرود نخواهند آورد.

 

آنچه در دو هفته پيش در آذربايجان جنوبي (شمال غرب ايران) و جنوب ايران و بدنبال آن در ميان همه گروههاي ترك در سراسر ايران شاهد آن بوديم تظاهر ناخشنودي آشكار خلق ترك و آذربايجان از رسميت انحصاري زبان فارسي٬ كاربرد آن در تعريف هويت ايراني و قبول آن به عنوان عامل وحدت ملي مليتهاي ساكن كشور از سوي دولت و نظام جمهوري اسلامي استּتدابير تماما نادرستي كه آشكارا پايداري و بقا واحدي سياسي اي بنام ايران را نيز به زير سوال برده اندּ آنچه كه امروز كشور ايران براى باقى ماندن بر روى نقشه به عنوان يك واحد سياسى زنده به رعايت آن احتياجى حياتى دارد عبارت است از ترميم سريع تخريباتى كه استعمار انگليس٬ مجامع فراماسون-صهيونيستى و برخي بنيادگرايان زردشتي و ارمني و ּּּ در آغاز قرن بيستم با رسمى و حاكم كردن قوم فارس و زبانش و بدست سلسله پهلوى و پس از آن توسط دولتمردان قوميتگراى فارس انجام داده است٫ يعنى بازگشت به سنت انسانى بىطرفى زبانى سلاطين ترك و  سياست عاقلانه چندزبانى دولتهاى تركى-آذربايجاني كه ريشه در تاريخ و درك مدبرانه واقعيتهاى ايران و خاورميانه دارد.

 

 سياست كلان تركي ستيزي و تركي زدائي دولت ايران در داخل كشور٬ بر عليه ثبات كل منطقه است:

 

علاوه بر عرصه داخلي٬ رسميت انحصاري زبان فارسي و تسلط قوم فارس بر كشور٬ از اين به بعد عواقب ناخوشايند منطقه اي نيز خواهد داشتּ همانگونه معلوم است قراردادهاي متعددي بين دولتهاي ايران و تركيه به امضا رسيده است (برنامه مبادلات آموزشي، علمي، فرهنگي، جوانان و ورزشي بين دولت جمهوري اسلامي ايران و دولت جمهوري تركيه) كه در آنها٬ طرفين متعهد شده اند "به منظور گسترش آموزش زبان و ادبيات يكديگر، از تأسيس دوره هاي زبان تركي و فارسي را تحت نظارت نمايندگيهاي مربوطه و با مساعدت علمي خود حمايت كرده٬ به منظور گسترش زبان و فرهنگ اصيل دو طرف، متقابلاً فعاليت هاي دپارتمانهاي فوق الذكر را تسهيل نمايندּ مبادرت به ارتقاي همكاري بين دپارتمانهاي زبان و ادبيات تركي و فا رسي دانشگاههاي مربوطه خود كرده اقدام به تبادل استاد جهت انجام مطالعه و تدريس در رابطه با اين دپارتمانها و اعطاي بورسهاي تحقياتي نمايند". در اين راستا در حال حاضر چهار دپارتمان زبان و ادبيات فارسي فعال (در جمهوري تركيه دانشگاه آنكارا و دانشكده الهيات آن، دانشگاههاي استانبول، سلجوق، حاجت تپه، ارزروم، انستيتوي علوم اسلامي و غيره.) و ١١ كرسي زبان و ادبيات فارسي در دانشگاههاي تركيه داير استּ در حاليكه دولت ايران به تعهدات خود از جمله تاسيس دپارتمانهاي زبان و ادبيات تركي و همچنين كرسيهاي زبان و ادبيات تركي در اين كشور عمل ننموده استּ

 

در جمهوريهاي آذربايجان نيز كه داراي اهالي بومي فارس زبان نمي باشند، مراكز متعدد زبان و ادبيات فارسي و ايرانشناسي داير و مشغول به فعاليت مي باشند. (در جمهوري آذربايجان از موسسات دولتي در دانشكده شرق شناسي باكو، فرهنگستان علوم آذربايجان، انستيتوي نسخ خطي، دانشگاههاي تربيت معلم، دانشكده هاي علوم انساني شهرهاي باكو، گنجه، نخجوان و لنكران. از مراكز آموزشي خصوصي در موسسه آموزش عالي سياسي، شعبه زبانهاي شرقي دانشگاه آسيا، دانشگاه سياسي اجتماعي، دانشگاه زادگانلار، دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي. و اين در حالي است كه معادل هيچ كدام از اين موسسات٬ در ايران – كشوري كه اكثريت نسبي مردم آن را تركها تشكيل مي دهند – وجود نداردּ مقامات اين دو كشور ناخشنودي خويش از اين عدم توازن را پنهان نكرده اند.

 

سركوب سيستماتيك زبان٬ فرهنگ و هويت تركي در ايران و توهين و تحقيرات نژادپرستانه دولتي و رسمي بر عليه عنصر ترك٬ كه از سوي دولت و نظام بدون توقف صورت ميگيرد٬ دير يا زود واكنش اعتراضي گسترده دو دولت تركيه و آذربايجان را – كه هر دو هم اكنون عضو پارلمان اروپا بوده و به سرعت در مسير انگراسيون همه جانبه با اتحاديه اروپا ميباشند- و متعاقبا اروپا موجب خواهد شدּ و اين به معني منطقه اي شدن مساله خلق ترك ساكن در ايران و ايجاد بحرانها و تنشهاي بسيار جدي در بعد منطقه اي و انعكاس آن در اروپا و به يك معني اروپائي شدن مساله خلق ترك در ايران استּ مفيد است كه ياد آوري شود در جهان معاصر نام ملي تنها دو خلق٬ خلق ترك در ايران و توده ترك در تركيه٬ "ترك" ميباشدּ از اينرو هر اهانتي به عنصر و هويت تركي٬ علاوه بر آزرده نمودن خلق ترك در ايران٬ باعث تحريك توده ترك آسياي صغير و شبه جزيره بالكان نيز خواهد شدּ

 

رسمى و دولتي بودن انحصارى زبان قوم اقليت فارس٬ همگام با تحولات دمكراتيك منطقه نيست:

 

ضرورت و بداهت لزوم ارتقاء زبان تركي به سطح زباني رسمي و دولتي- كه خواست محوري خلق ترك در سراسر ايران است- امروزه با رسمى شدن زبان هاى مليتهاى مخلتف در دو كشور همسايه ايران يعنى عراق و افغانستان دوچندان شده استּاكنون دو همسايه بزرگ ايران داراى بيش از يك زبان رسمى دولتى اند. اخيرا در قانون اساسى جديد كشور همسايه افغانستان زبانهاى پشتون و فارسى توامان دو زبان رسمى دولت مركزى اين كشور و ديگر زبانهاى مليتهاى افغانستان مانند اؤزبكى٫ تركمنى٫ بلوچى٫ پاشايى٫ نورستانى در مناطقى كه به كار مىروند به عنوان زبان رسمى سوم پذيرفته شدند. در غرب ايران نيز حقوق ملى و زبانى مليتها و گروههاى ملى در دو كشور تركيه و عراق٬ هم در سيستم حقوقى و هم در عمل٬ به سرعت حيرت آورى در حال پذيرفته٬ اعاده و نهادينه شدن است. بويژه در عراق زبان كردي يكي از دو زبان رسمي دولت اين كشور اعلام گرديده است و حتي در چاپ اسكناس و پاسپورت اين كشور نيز بكار برده ميشود ּ در اين ميان ايران نه فقط تنها كشور منطقه بلكه يكى از نادر كشورهاى باقى مانده آسيا-اروپا و حتى جهان است كه در آن با ذهنيتى قرون وسطائى حقوق مليتهاى ايرانى و در راس آنها رسميت زبانهايشان كماكان و به طرزى خشن از طرف بسياري از فرهنگيان و سياسيون فارس انكار و از سوي دولت علنا زير پا گذارده مىشود.

 

با رسمى شدن زبانهاى مليتهاى ساكن در افغانستان و عراق و گذر گام به گام به سوى نظام فدرالى بويژه در عراق، ابعاد و سير مساله ملى در ايران نيز – همانگونه كه شاهديم- به يكباره ديگرگون گرديد. در شرايط‌ فعلى ايران و عرف سياسى شكل گرفته در منطقه و در هماهنگى با تحولات دمكراتيك در افغانستان و عراق، حداقل خواست دمكراتيك و مقدمه حل مساله ملى در اين كشور، مشابه آنچه در افغانستان و عراق انجام شد، رسميت بخشيدن به زبان سراسرى و ملى تركى در سطح دولت مركزى و در آينده فدرال و ديگر زبانهاى مليتهاى ساكن در ايران سطح منطقه اى و دول فدره است.

 

 

ايراندا ميللي بؤلگه لر- مناطق ملي در ايران

خريطه ني بؤيوك گؤره بيلمك اوچون اوزه رينه تيخلايين- براي ديدن نقشه بزرگ روي آن كليك كنيد

 

مناطق ملي ايران

دو خلق ترك و فارس و دو منطقه ملي فارسستان و آذربايجان ستون فقرات ايران را تشكيل مى دهندּ

 

نظام سياسي كشور و دولت ايران نمىتواند همانند يك حزب سياسي كوچك فارسي و محفل افراطيون قوميتگراي فارس عمل نمايدּ گنجاندن مقولات ائتنيكي و قومي بين شهروندان و دولت٬ حاكميت مطلق قوميتگرايي افراطي فارسي در اركان جمهوري اسلامي٬ اعمال تبعيض مدام و گسترده ميان فارسها و ديگر ملل ايران و طرفگيري دولت صرفا از يكي از ملل ايران- فارس موجه و عقلاني نيست و منجر به تنش و درگيري و استبداد ميشودּدر دراز مدت با رشد طبقه متوسط و گسترش روند پلوراليسم دموكراتيك در ايران٬ اين خصوصيت استبدادي تنشزا و بازدارنده فارسي گراي دولت نيز آشكارتر خواهد شدּدر صورت ادامه و تعميق اين تمايز قومي كه بين خلق ترك و آذربايجان در يك سو و دولت ايران به عنوان سمبل قوميت گرائي فارسي و عالي ترين تشكل و نماينده سياسي فارسستان از سوي ديگر٬ خود را به عيانترين شكل در دو هفته پيش نشان داد٬ در دراز مدت به تفرق ملل ايراني و در نهايت از هم پاشيدن پروژه ايران به عنوان يك كشور واحد منجر خواهد

 

از اين پس  خواست رسمى و دولتي شدن زبان تركى و ديگر زبانهاى ملى در ايران٬ و نه تنها كاربرد آنها در نظام آموزشى٬ يكي از معيارهاي اصلى مميزه بين نيروى هاى واپسگرا و پيشرو، بين نژادپرستى و برابرى انسانها، بين دوستى با مردم ايران و دشمنى با آن است. هر نيروى مخالف رسمى شدن زبان تركى به عنوان زبانى سراسرى و زبان اكثريت نسبى مردم ايران و نيز ديگر زبانهاى ملى در كشور - مانند اكثر نيروهاى سراسرى- فارس صرفنظر از آنكه خود را منسوب به جريانات راست، چپ و يا دينىبدانند- بدون كوچكترين شبهه اى در صف نيروهاي قوميتگراى افراطى فارسى پس مانده تر از رژيم بعثى عراق و طالبانى افغانستان قرار خواهند گرفت. بنابر اين ضرورى است كه همه شخصيتها، گروهها و تك تك شهروندان منسوب به مليتهاى غيرفارس و بويژه خلق ترك در ايران و در خارج آن، در همه پلاتفرمهاى داخلى و خارجى، صراحتا رسمى و دولتى شدن زبان سراسرى و ملى تركى در سطح دولت مركزى (و رسميت ديگر زبانهاى ملل ايرانى را در سطح منطقه اى) به عنوان حداقل خواستهاى عاجل فرهنگى خود و در صدر مطالبات سياسى غيرقابل چانه زنى خويش مطرح‌ كنند و با تمام امكانات و ابزار خواستار تحقق بى درنگ آن شوند.

 

دولتمردان ميبايست پيام صريح مردم را بشنوند: رسميت زبان تركي!

 

درحاليكه زبان كردى در عراق و زبانهاى بلوچى و ازبكى و تركمني در افغانستان رسمى اعلام شده اند٬ اصرار بر رسمى و دولتى بودن انحصارى زبان قوم فارس٬ آنهم در كشورى كه قوم فارس ٣٥%-٣٠% از جمعيت را تشكيل مىدهد٬ در عالم خيال زندگى كردن است. زبان دولت مركزى ايران٬ به هيچ وجه نمىتواند منحصرا فارسى باشد! مى بايد كه به سلطه و انحصار و قوميتگرايى افراطى فارسى در ايران پايان داده شود چرا كه يكى از عمده ترين توسعه نيافتگي و از عوامل عقبماندگى ايران و ايرانيان همين حاكميت زبان و قوم اقليت فارس بر ايران است.

 

 پيام مردم٬ جوانان و زنان و كودكان و روستائيان و شهريان و روشنفكران و روحانيون و ּּּ ترك در دو هفته گذشته در آذربايجان و خارج آن به مقامات و نهادهاي دولت٬ از جمله اين است:

 

- به رسميت شناخته شدن هويت ملي خلق ترك در ايران از طرف دولت و انعكاس آن در همه قوانين٬ همانگونه كه اين خلق خود آنرا درك و تعريف مينمايد

 

 - دوري اكيد از تدبير دولتي تحريك آميز و اهانت نژادپرستانه آذري و آذري زبان ناميدن مليت ترك كه مدام از سوي دولت و مقامات رسمي به جاي نام ملي-تاريخي اين مليت:"ترك"٬ صورت مي پذيرد

 

- پالايش دولت از ذهنيت و سياستهاي نژادپرستانه "زبانكشي دولتي"٬" نژادپرستي زباني فارسي" و "نسل كشي زباني ملل غيرفارس ايران" ٬ بويژه سيماهايي كه سمبل نژادپرستي زباني فارسي در ايران شمرده ميشوند مانند هاشمي رفسنجاني و حداد عادل

 

- پرهيز از شعارها و ادعاهاي نژادپرستانه آريايي و قومييت گرايانه فارس محور كه مدام از سوي مقامات و شخصيتهاي كشور شامل رهبر٬ رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام٬ رئيس مجلس شورا٬ رئيس جمهور٬ وزير فرهنگ و ּּּּ تكرار ميشودּ مانند فارس زبان ناميدن كشور ايران٬ عرضه زبان فارسي به عنوان زبان مادري همه ايرانيان٬ آريايي نماياندن نژاد مردم ايران ּּּּ

 

- تغييرات لازمه در قانون اساسي در راستاي به رسميت شناخته شدن تنوع ملي و زباني مردم اين كشور و برابري مطلق آنها و تقيد بي قيد و شرط و موظف شمردن دولت به احترام عملي به اين تنوع و تضمين برابري آنها از طريق ذكر" كشور ايران كشوري مركب از مليتهاي با حقوق برابر ترك٬ فارس٬ لر٬ كرد٬ مازي٬ گيلك٬ عرب٬ بلوچ٬ تركمن٬ لار وּּּ است"

 

- پايان دادن به رسميت انحصاري زبان و خط قوم اقليت فارس و به رسميت شناختن فوري زبان تركي به مثابه زبان اكثريت نسبي مردم

 

- پايان دادن به پريشان انديشه هاي بيمارگونه "زبان و خط فارسي عامل وحدت ملي ايرانيان است" و "محوريت زبان فارسي در تعريف هويت ملي همه ايرانيان" در تدوين سياستهاي كلي نظام و لغو همه اسناد و مصوبات و قوانين ּּּּكه بر اساس دو نگرش نژادپرستانه و فارس محور فوق تنظيم و تدوين شده اند شامل قانون اساسي٬ مجمع تشخيص مصلحت نظام٬ شوراي عالي امنيت ملي٬ شوراي عالي انقلاب فرهنگي٬ صدا و سيما٬ فرهنگستان زبان و ادب فارسي٬ وزارات آموزش عالي٬ علو٬ ارشاد و فرهنگ٬ آموزش و پرورش٬ خارجه و کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانانּּּ

 

- كاربرد رسمي و دولتي همه جانبه زبان تركي در عرصه هاي قانونگذاري٬ حقوقي٬ آموزشي٬ رسانه ها٬ علائم و غيره ٬ از جمله در اقدامات سمبليكي مانند انتشار قانون اساسي و چاپ اسكناسها٬ در نمايندگيهاي خارج كشور و محاكم قضائي٬ در علائم و تابلوها وּּּ

 

تاسيس فرهنگستان زبان٬ ادب و تاريخ تركيּ همچنين ميبايست در مقابل هر بنياد و موسسه و نهاد دولتي كه براي حفظ و گسترش زبان فارسي از سوي دولت ايجاد شده است٬ معادل آن براي زبان تركي نيز ايجاد شود (فرهنگستان زبان و ادب فارسي٬ شوراي گسترش زبان فارسي٬ مجمع بين المللي زبان فارسي٬ مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي٬ انجمن شاعران فارسيگوي جهان٬ سمينارهاي زبان فارسي٬ المپيادهاي سراسري زبان و ادبيات فارسي٬ گاهنامه هاي فرهنگ و زبان و ادب فارسي و پارسي و ּּּּ)

 

 - ايجاد كانالهاي سراسري دولتي و خصوصي راديو و تلويزيون به زبان تركي٬ چاپ و نشر نشريات و روزنامه هاي سراسري دولتي و خصوصي به زبان تركي معيار

 

- بسيج براي آغاز تعليم و تعلم به زبان تركي در آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين در سال تحصيلي پيش رو٬ در همه سطوح تحصيلي

 

- توقف آموزش زبان فارسي تحت پوشش سوادآموزي در مدارس عشايري٬ كودكستانها و مهدكودكها٬ آموزش بزرگسالان و ּּּ در مناطق ترك نشين تا زمانيكه آموزش به زبان تركي براي اين گروهها آغاز نشده است

 

- اجباري نمودن توانايي خواندن و نوشتن به زبان تركي نوشتاري و ادبي براي همه طلبه ها و روحانيون در حوزه هاي مناطق ترك نشين كشورּ بويژه مراجع و روحانيون عاليرتبه ترك٬ مطلقا مى بايست سواد تركي داشته باشندּ بيگانگي اكثريت مطلق روحانيون عاليرتبه ترك با فرهنگ و زبان ملت خود و عدم آشنايي آنها با تركي نوشتاري٬ يكي از معضلات اصلي اين صنف بوده و باعث عقب ماندگي مفرط آن در بسياري از عرصه هاي ديگر نيز شده استּ

 

- با توجه به شرايط ايران٬ فارسها بويه مقامات عاليرتبه دولتي فارسي٬ هم مطلقا مي بايد موظف به يادگيرى يكى از زبانهاى غيرفارس ايران بشوند. محروميت تركها و ديگر مليتهاى ايرانى از تعليم و تعلم به زبانهاى ملى و مادريشان٫ البته كه معضلى بسيار بزرگ و از عوامل عمده عقب ماندگى عمومى جامعه ايرانى از جهان متمدن و معاصر است. با اينهمه محروم بودن فارسها از يادگيرى ديگر زبانها و فرهنگهاى ملى ايران و محدود ماندن دنياى ذهنى شان و كاناليزه و تنگ شدن افقشان٫ نيز به همان اندازه معضلى بزرگ و از عوامل عقب نگهداشته شدن جامعه ايرانى است. ازينروست كه در ايران مدنى٫ فارسها بويژه مقامات عاليرتبه فارسي٬ با اتخاذ تدابيرى قانونى٫ مىبايست كه مطلقا موظف به يادگيرى يكى از زبانهاى ملى ايران شوند و با فرهنگ مدارا و تكثر زباني-ملي تربيت شوند.

ּּּּּּ

 

 گئرچه يه هو!!!